کاری را که از آن هراس دارید انجام دهید، زیرا بدین ترتیب ترس به طور قطع نابود می شود.

“رالفوالدوامرسون”

وقتی در جمع حضار به سخنرانی جیل ایگلز گوش می دادم، نمی دانستم که یک جمله زندگی ام را دگرگون خواهد کرد.

آن روز جیل ایگلز در سخنرانی با شکوه خود سخنان ارزشمندی ایراد کرد. امّا گل سرسبد سخنان او این جمله بود:

« اگر می خواهید موفق شوید، نباید از سختی هراس داشته باشید.»

محال است این جمله را فراموش کنم. جیل کاملاً درست می گفت.

بله، اگر طاووس می خواهیم باید جور هندوستان کشیم! باید دست به کارهایی بزنیم که از آن وحشت داریم. به این ترتیب است که قابلیت هایمان پرورش می بابد! راحت به نظر می رسد، مگر نه؟ با این حال، بیشتر مردم وقتی با موقعیتی تازه و خطیر مواجه می شوند، هول و دستپاچه می شوند و ازوحشت عقب می کشد. آنها اقدام نمی کنند.این را خوب می دانم، چون سی سال اول عمر خودم را به همین نحو گذراندم. می شوند و ازوحشت عقب می کشد. آنها اقدام نمی کنند.این را خوب می دانم، چون سی سال اول عمر خودم را به همین نحو گذراندم و با کمال اطمینان می گویم که این کار باعث شکست می شود.

اگر کسی را به من نشان دهید که موفق است، به شما می گویم او کسی است که با غلبه بر ترس هایش وارد عمل شده است! ترس هایمان را ارزیابی کنیم.

آیا تا به حال شده که پیش از اقدام به فعالیتی تازه یا خطیر به هراس بیفتید؟ آیا آن ترس شما را از انجام آن کار باز داشته است؟ مطمئنم مواردی در زندگی تان بوده است که از ترس فلج شده اید! من هم همین طور هستم، این بخشی از طبیعت بشر است. البته آستانۀ ترس در هر کس متفاوت است. آنچه یک نفر را تا سر حدّ مرگ می رساند، ممکن است تأثیر چندانی در شخصی دیگر نداشته باشد. به عنوان مثال، بعضی از سخنرانی در جمع

یا شروع کار تازه ای وحشت دارند.بعضی از اینکه نشانی محلی را از کسی بپرسند، واهمه دارند و بعضی از ۀن می ترسند کهبا کسی قرار ملاقات بگذارند. هر قدر هم که ترس هایتان را جزئی و کودکانه بشمارید، این درس برایتان مفید است.

درزندگی نباید از هیچ چیز وحشت داشت، فقط باید آن را درک کرد.

ماری کوری

البته منظورم از ترس، وحشت از دست دادن به اقداماتی نیست که جانتان را به خطر می اندازد یا سلامت شما را تهدید می کنند.من هم می ترسم که از بالای صخرهای مرتفع به درون آب شیرجه بزنم یا با طناب کشی از ارتفاع به پایین بپرم! و اصلاً هم خیال ندارم این کارها را امتحان کنم! منظورم از ترس، وحشت از رویارویی با موانعی است که سد راه  پیشرفت شخصی و حرفه ای تان شده است. این ترس ها هستند که برای موفقیت در زندگی باید بر آنها غلبه کنید.

ترس

محدودۀ آسایش:

معمولاً زمانی دچار ترس و اضطراب می شوید که پایتان را از محدودۀ آسایش خود فراتر بگذارید. اجازه دهید کمی بیشتر به این مطلب مهّم بپردازیم و ببینیم چه ربطی به موفقیت و پرورش توانایی هایتان دارد. هر یک از ما دارای یک محدودۀ آسایش هستیم،  محدودۀ رفتاری که برایمان آشناست و درآن احساس امنیت و راحتی  می کنیم. محدودۀ آسایش خود را فضای یک دایره فرض کنید.

-وحشت)x

-نگرانی مختصر)x

موقعیت ها و فعالیت هایی که درون دایره قرار می گیرند، برایمان آشنا هستند و هراسناک محسوب نمی شوند. این موارد شامل کارهای روزمره و عادی زندگی یتان می شود؛ کارهایی که بی آنکه از ترس عرق کنید، می توانید انجامشان دهید. اعمالی نظیر صحبت با دوستان وهمکارانتان یا کارهای دفتری روزانه در محل کارتان از این دسته اند. امّا گاه به گاه با موفقیت هایی مواجه می شوید که خارج از محدودۀ آسایش شما قراد دارند. این موقعیت ها با علامتx از دایره دورتر باشد، بیشتراز مبادرت به آن هراس دارید. وقتی با موردی خارج از محدودۀ آسایش خود مواجه شوید، پریشان و مضطرب می شوید. کف دست هایتان عرق می کند و قلبتان به شدت می تپد. در همان حال از خودتان می پرسید:

می توانم ازپسش بر بیایم؟

دیگران مسخره ام نخواهند کرد؟

دوستان وآشنایان چه خواهند گفت؟.

به نمودار بالا نگاه کنید و از خودتان بپرسید کهx نمود چه چیزی برای شماست. به بیان دیگر، چه ترسی شما را از رسیدن به

پلۀ بعدی موفقیت وپیروزی در زندگی باز می دارد؟

ترس از تماس با مشتریان جدید؟

ترس از تغییرشغل؟

ترس از یاد گرفتن مهارت های جدید؟

ترس از برگشتن به مدرسه؟

ترس ازاینکه آنچه را که در ذهن دارید با کسی در میان بگذارید؟

ترس از سخنرانی در جمع؟

آن   xنمود هر چه برای شماست، فقط صادقانه آن را بپذیرید. به نظر من همان ترسی که در دل شماست، در دل هزاران نفر دیگر نیز( اگر نگوییم میلیون ها نفر) وجود دارد! پس بگذارید نگاه دقیق تری به آنچه بیشتر مردم از آن می ترسند، بیندازیم.

شایع ترین ترس ها:

در بسیاری از جلسات سخنرانی ام، برگه هایی را بین حضار بخش می کنم و از ایشان می خواهم بی آنکه نامی از خود ببرند،

ترس هایی را در آن برگه بنویسند که مانع پیشرفت شخصی و کاریشان شده است.

سپس برگه ها را جمع می کنم و آنها را با صدای بلند می خوانم.

به نظر شما مردم چه چیزهایی در آن برگه می نویسند؟ بیشتر حضار، بدون در نظر گرفتن اینکه دارای چه شغلی هستند یا در کدام نقطۀ جغرافیایی زندگی می کنند، این ترس ها را به طور مرتب عنوان می کنند:

سخنرانی یا اجراء در حضور جمع:

تقریباً در هر گروه، این شایع ترین و بزرگ ترین ترس است. بیشتر مردم از صحبت در جمع وحشت دارند.

  • شنیدن پاسخ منفی یا رد شدن نظریه شان:

این ترس در میان فروشندگان، به ویژه آنهایی که با تلفن زدن

به اشخاص ناشناس مشتری جذب می کنند، رایج است.

  • تغییر شغل یا راه اندازی کاری آزاد:

    طی سال ها تجربه پی برده ام تعداد افرادی که این ترس در آنها شکل می گیرد روزبه  روز بیشتر می شود. درجامعۀ کنونی آمریکا کارمندان زیادی داریم که حسرت کاری بهتر را می خورند، امّا می ترسند اقدامی در این باره صورت دهند!

  • دادن خبرهای ناخوشایند به مدیران و رؤسا (آنچه مدیران و روسأ از شنیدن آن بیزارند)

  • صحبت با افراد مافوق و بالا دست:

    بسیاری از کارمندان و مدیران از صحبت با اشخاص مافوق در شرکت خودشان وحشت دارند. آنها حتی از«صحبت های کوتاه» با روسأی شرکت خود هم طفره دارند- زیرا می ترسند کلامی نا بجا به زبان بیاورند و به اصطلاح سوتی بدهند!

 ترس از شکست:

این ترس در کسانی رایج است که از ترس شکست، مورد تازه را آزمایش نمی کنند.( این مطلب را به طور مفصل در درس یازدهم بررسی خواهیم کرد.)

ترس هایی که در این فهرست عنوان شد، شما را متعجب نکرده است؟

آیاهم اکنون با برخی از آنها دست به گریبان هستید- یا در گذشته دچار آنها بوده اید؟ در حقیقت، اکثریت قاطع مردم به طریقی با این ترس ها در زندگی شان

مواجه اند. و اگر ترس هایی در شما وجود دارد که در این فهرست از آنها یاد نشده است، نگران نباشید. شما می توانید بر هر ترسی غلبه کنید!

تنها فایدۀ فرار از ترس:

بیشتر مردم هنگامی که با واقعه ای نگران کننده مواجه

می شوند، از آن فرار می کنند تا از اضطراب مصون باشند. در گذشته، من هم همین کار را می کردم. همان طور که می دانید،اگر از انجام کاری طفره بروید، از ترس و اضطراب آن هم آسوده خواهید شد. به عنوان مثال، اگر کسی از شما بخواهد در حضور اعضای شرکت سخنرانی کنید یا طرحی را مطرح کنید، و شما پیشنهاد او را رد کنید، از نگرانی ها وبی خوابی های شبانه و اضطرابی که در روزهای قبل از این سخنرانی به سراغتان می آید، خلاص می شوید. امّا آن طور که من فهمیده ام، تنها منفعتی که از فرار و عقب نشینی عایدتان می شود، این است: رهایی از اضطراب به طور موقت. یک لحظه در این باره فکر کنید. آیا می توانید منفعت دیگری را که مردم از عدم مواجه با ترس عاید خود می کنند، نام ببرید؟ من این را از هزاران نفر پرسیده ام،ولی هیچ کس نتوانسته است منفعت دیگری را ذکر کند. خوشبختانه، هیچ منفعت دیگری در این کار نیست!

تاوانی که می پردازید:

حالا از شما میخواهم به طور جدی ببینید که چه تاوانی بابت فرار از ترس هایی که مانع از رشدتان می شود،

می پردازید:

عزت نفس شما کم می شود.

احساس تانوانی و درماندگی به شما دست می دهد.

شانس موفقیت خود را خراب می کنید.

زندگی تان یکنواخت و کسل کننده می شود.

آیا ارزش دارد چنین تاوانی را بابت رهایی زود گذاراز ترس و اضطراب بپردازید؟ در واقع، بسیاری از ما فقط برای اینکه به طور موقت از نگرانی خلاص شویم و از تمسخر احتمالی دیگران در امان باشیم، حاضریم چنین بهای گزافی بپردازیم. دوستان، باور کنید این اشتباه محض است! فرار از ترس در دراز مدت به ضررتان تمام می شود. تا زمانی که تمایل نداشته باشید با

ترس هایتان مقابله کنید، استعدادهایتان به طور کامل شکوفا نخواهد شد و هیچ وقت نمی توانید به موفقیتی چشمگیر دست یابید.

*کسی که مالش رااز دست بدهد، متضررمی شود؛ کسی که دوستش را از دست بدهد،بیشتر ضرر می کند؛اما کسی که شهامتش را از دست بدهد،همۀ چیزش را از دست داده است.

میگوئل دو سروانتس

راهبر من در دوران دبیرستان:

من در دوران دبیرستان به شدت خجالتی و کمرو بودم و نظر مساعدی نسبت به خودم نداشتم. با این حال، هیچ وقت پیش نیامد که بخوام با کسی نامزد شوم و او دست رد به سینه ام بزند! حالا اگر قیافه ام را ببینید، احتمالا با خود می گویید:«قیافه اش بد نیست، اما قطعاً به خوش تیپی تام کروز هم نیست!»

پس چرا نشده بود کسی به من «نه» بگوید؟ راهبرد من بسیار ساده بود.

هیچ وقت به کسی پیشنهاد نامزدی ندادم تا جواب رد بشنوم! بله، دوست نداشتم از کسی جواب رد بشنوم و نتیجه اش چه شد؟ احساس بدی نسبت به خود داشتم.

می دانستم آدم بزدل وبی عرضه ای هستم. احساس ضعف و تاتوانی می کردم. چون حاضر نبودم با ترسم مواجه شوم، همیشه تک و تنها بودم، در حالی که هر از دوستانم کسی را برای خودش زیر نظر داشت. از این بابت خیلی ناراحت بودم. و همۀ اینها به این دلیل بود که نمی خواستم از کسی «نه» بشنوم. در واقع، خودم به خودم «نه» می گفتم. می بینید راهبرد فرار از  ترس چه بلایی بر سرم آورده بود؟ شاید اگر از کسی خواستکاری می کردم به من «نه» می گفت، اما این که مرا

نمی کشت! می توانستم به سراغ یک نفر دیگر بروم…

و یک نفر دیگر… تا اینکه عاقبت «بله» را بگیرم!

تا زمانی که وارد کالج شدم، این ترس با من همراه بود، اما در آنجا کم کم قدم های کوچکی برای غلبه بر این ترس برداشتم. و رفته رفته اعتماد به نفسم بیشتر شد.

تا اینکه فرصت آشنایی با دولورس دست داد و از آن زمان سی سال است که با هم ازدواج کرده ایم.

یک زندگی جدید:

حقیقتاً من هیچ فرقی با شما ندارم. من هم مثل شما ترس های خودم را دارم. وقتی به سی سال اول زندگیم نگاه می کنم، می دانید چه می بینم؟ کسی را می بینم که در مقام وکیل به درجاتی از موفقیت دست یافته بود.

اما از طرفی هم فردی را می بینم که خجالتی، فاقد اعتماد به نفس، ترسو ومضطرب بود. به نظر شما آیا این خصوصیات با یک سخنران که به مردم انگیزه و روحیه می دهد سازگاری دارد؟ آنچه زندگی ام را دگرگون و متحول کرد این است که یاد  گرفتم با ترس هایم مقابله کنم و وارد عمل شوم. پس از سال ها یأس و نومیدی متوجه شدم که فرار از ترس هایم هیچ فایده های به حالم نداشته و نخواهد داشت. البته اگر ابتدا نگرش مثبت خود را پرورش نداده بودم، نمی توانستم با ترس هایم مقابله کنم. نگرش «می توانم» به من انگیزه حرکت و اقدام داد. وقتی ایمان داشته باشید که می توانید کاری را انجام دهید، شهامت اقدام وغلبه بر ترس در شما ایجاد می شود. وقتی به نگرش مثبت مجهز شدم، تصمیم گرفتم بر خلاف ترسی که داشتم قابلیت هایم را کشف کنم و سکان زندگی ام را در دست بگیرم. بلافاصله احساس مطلوبی در من ایجاد شد. بر زندگی ام مسلط شدم وهمۀ امکانات به رویم گشوده شد. ملاحظه می کنید که داشتن نگرش مثبت و غلبه بر ترس هایتان چه پاداش های عظیمی برایتان به ارمغان می آورد؟

طرحی نو در اندازید:

اگر می توانستم روشی را به شما ارائه دهم تا به وسیلۀ آن بدون نگرانی و ترس بر موقعیت های دشوار غلبه کنید، خیلی خوشحال می شدید، مگر نه؟ اما متأسفانه چنین راه حل جادویی ای وجود ندارد و من نمی توانم با تکان دادن یک عصای سحر آمیز ترس هایتان را دور کنم!  پس چطور می توانید جرأت انجام کار هایی را که از آن وحشت دارید  اما برای رشد و موفقیت تان ضروری است، به دست آورید؟ توصیه می کنم بار دیگر که با موقعیتی رعب آور مواجه شدید، با نگرشی متفاوت به آن بگرید. در چنین مواقعی بیشتر مردم فکر می کنند:

نمی توانم خوب از پس این کار بربیایم و ممکن است دیگران به من بخندند یا طردم کنند. این نگرانی ها باعث می شود که آنها عقب بکشند. در عین حال که شما همواره باید با نگرشی مثبت و نهایت آمادگی ممکن وارد عمل شوید، بیش از حد نگران نتیجه نباشید. از همان قدم اول خودتان را برنده ببینید و وارد کاری شوید که از آن هراس دارید. بله، همین که پا به میدان بگذارید، قهرمان و برنده محسوب می شوید، قطع نظر از اینکه نتیجه چه می شود.

برخلاف ترسی که در دلتان است، وارد عمل شوید:

به عنوان مثال، فرض کنید از سخنرانی در جمع هراس دارید  اما با ترس خود مقابله می کنید و این کار انجام می دهید. از همان لحظه ای که جلوی حضار می ایستید و سخنرانی تان را آغاز می کنید برنده هستید.

شاید زانوهایتان شل شود و صدایتان بلرزد. مهم نیست. مهم این است که با ترس خود مواجه شده اید و پا به میدان گذاشته اید.باید به خودتان تبریک بگویید. کمترین نتیجه حاصل از این اقدام این است که عزت نفستان بیشتر می شود و احساس شادمانی و سرور به شما دست می دهد.

البته دراولین قدم بهترین سخنران دنیا تلقی نخواهید شد. یعنی چه؟

بیاید واقع بین باشیم. نباید توقع داشته باشید که در اولین سخنرانی خود، سخنرانی ماهر و چیره دست محسوب شوید. آیا اولین باری که راکت به دست گرفتید و بازی تنیس را شروع کردید، تنیس بازی ماهر بودید؟ یا بار اولی که وارد آب شدید شنا گری قهاراز آب در آمدید؟! کسب مهارت در هر زمینه مستلزم زمان است. اولین سخنرانی خودم را خوب به یاد دارم.  سال 1988 بود و سخنرانی من اصلاً چنگی به دل نزد! آن روز برای گروهی ازدلالان معاملات املاک سخنرانی می کردم و خود مانیم، خیلی ترسیده بودم! نمی توانستم چشم از روی نوشته هایم بردارم. خوشبختانه، متن سخنرانی من خیلی پر محتوا بود و حضار واکنش خوبی نشان دادند. اما برای اینکه خودم را سخنران قابلی به شمار آورم، راه درازی در پیش داشتم.در دومین جلسه سخنرانی،  حال و روزم بهتر بود و جلسات پنجم- ششم، رفته رفته  کمتر به نوشته هایم متکی بودم و ارتباط بهتری با حضار برقرار کردم. اکنون

پس از بیست سال، به سخنرانی حرفه ای تبدیل شده ام که هر سال برای هزاران نفر در ایالات متحد وسایر نقاط دنیا سخنرانی می کند. اما فراموش نکنیم که همۀ اینها از روزی در سال1988 شروع شد؛ روزی که مردی نگران و وحشت زده، نطقی ایراد کرد که اصلاً آش دهان سوزی نبود!

او رؤیایش را دنبال کرد»:

تنها برای فرار از زندان ترس، اقدام است.

«جوتای»

دوست دارم داستان زنی را برایتان بگویم که به خوبی می داند خارج شدن از محدوده ی آسایش چه مزایایی دارد. نامش دوتی برمن است و به مدت سی ودو سال معلم زبان انگلیسی دبیرستانب درنیویورک بوده است. اگر چه از ده سالگی دلش می خواست وارد عرصه ی نمایش بشود،هیچ وقت به طور جدی درباره ی این حرفه فکر نکرده و در عوض ترجیح داده بود امنیت شغل معلمی و حقوق و مزایای دائمی آن را حفظ کند.

او همچنان که به معلمی اشتغال داشت، اشعاری را سرود و آنها رااجرا کرد. این کار را به صورت تفننی انجام می داد، اما همین باعث شد رؤیایش زنده بماند. سپس در دهه ی1980، دوتی تصمیم گرفت از معلمی دست بکشد و وارد  حرفه ی نمایش بشود.در تابستان 1988 استعفا نامه اش را ارائه داد. اینجا بود که وحشت گریبانش راگرفت.

این ترس به قدری بود که استعفایش را پی گرفت و دوباره به شغل معلمی مشغول شد. اما چیزی در درون دوتی مانع از این می شدکه رؤیایش بمیرد. شش ماه بعد، در ژانویه ی1989، بر ترسش غالب آمد و خودش را بازنشسته کرد. در این زمان، دوتی در دهه یپنجاه عمر خود به سر می برد! در سال1992 ، دوتی نمایش موزیکالی را نوشت و اجرا کرد. موضوع این نمایش براساس ترس او از ترک شغل  امن معلمی و ورود به حرفه ی اجرا ونمایش بود! و در بهار 1998، دوتی که حالا وارد دهه ی شصت زندگی خود شده بود، آلبوم با شکوه وجنجالی من عاشق کامپیوترم هستم رابیرون داد که مجموعه ای از ترانه های مفرح و روح افزاست. همچنین، او این ترانه ها را در یکی از سالن های نیویورک اجرا کرد- و همچنین به اجرای داستان ها و ترانه هایش در سالن های تئاتر نقاط مختلف کشور ادادمه می دهد. دوتی بیش ازهر چیز اعتراف می کند که جابه جایی شغلی او با موانع و سختی های فراوانی همراه بوده است.پس، آیا ارزشش را داشته است؟ دوتی در این باره می گوید:هیچ وقت تا این حد از زندگی ام خرسند نبوده ام! دوتی آفرین بر تو که با ترست مقابله کردی… و به ما انگیزه دادی تا رؤیاهایمان را دنبال کنیم!

اگر ازترس هایمان فرا کنیم، شکست  خود را رقم زده ایم

جف کلر

دست به کار شوید:

رالف والدوامرسون توصیه ای ساده کرده است که اگر به آن عمل کنید زندگی یتان دگرگون می شود.

او گفته است:

کاری که از آن هراس دارید انجام دهید، زیرا به این تر تیب ترس به طور قطع نابود می شود.

اگر چه این اندرزبخردانه است، بعضی ها به شدت از اقدام کردن وحشت دارند که پیش تر کفتم اگر بگذارید ترس بر شما غلبه کند، چقدر برایتان گران تمام می شود؟

باز هم تکرار می کنم، فرار از ترس روش درستی نیست و اگر آن را دنبال کنید باعث، نومیدی و نارضایتی خودتان خواهد شد. من این را از روی تجربه ی خودم می گویم. ترس امری طبیعی است و هیچ اشکالی ندارد. افرادموفق هم می ترسند. تنها تفاوت آنها با افراد عادی این است که افراد موفق بر خلاف ترسی که دارند به پیش می روند. تصدیق می کنم که این کار ساده نیست. اما وقتی با ترس هایتان روبرو شوید، همیشه احسای بهتری نسبت به خودتان خواهید داشت. در بیست سال گذشته، از ای سعادت برخوردار بوده ام که به نقلط مختلف آمریکا و جهان سفر کنم… و با هزلرلن نفر گفتگو کنم. در طول این مدت حتی یک نفر را هم ندیده ام که با ترس هایش مقابله کرده… وارد عمل شده…. و بعدها افسوس خورده باشد! اما آدم های زیادی را ملاقات کر ده ام که به من گفته اند چقدر از اینکه از ترس هایشان فرار کرده و باعث شده اند رؤیا هایشان بر باد برود پشیمان هستند.  به قول دوستم برک هجز: جزو کسانی نباشید که اجازه می دهند حسرت حای رؤیایشان رابگیرد.

پس ، تکانی به خود بدهید! با ترس هایتان مقابله کنید و برای توسعه ی محدود ی آسایش تان همت به خرج دهید. شهامت مانند عضلات با تمرین پرورش می یابد و می دانید اگر فعالیتی خارج از محدوده ی آسایش تان را چند بار انجام دهید، چه می شود؟ آن فعالیت جزو محدوده ی  آسایش تان می شود!

اگر راغب شوید که محدوده ی آسایش تان را توسعه دهید، یک پاداش دیگر هم نصیب تان می شود و آن این است : که وقتی بر ترس خود غلبه کنید  و در برخی از حوزه های زندگی یتان وارد عمل شوید، اعتماد به شما در سایر حوره های زندگل یتان افزایش می یابد. درست است! وقتی اعتماد به نفسم در سخنرانی بیشتر شد، قابلیت من در فروشندگی، تجارت، شنیدن درد و دل های دیگران و سایر حوزه های  زندگی بیشتر شد. حالا تصمیم با خودتان است. فقط این را بدانید که اگر به خود زخمت ندهید، قابلیت ها واستعدادهایتان به طور کامل شکوفا نخواهد شد. آری،  نابرده رنج گنج میسر نمی شود، زندگی به افراد کاهل و راحت طلب هیچ امتیازی عطا نمی کند. باید خودتان را در موقعیت پیروزی قرار دهیدـ واین یعنی اقدام بر خلاف ترس.

با ترس هایتان مقابله کنید…. تا استعدادهایتان شکوفا شود و به زندگی پر باری که شایسته اش هستید، دست یابید. این تصمیمی است که هیچ وقت از آن پشیمان نخواهید شد!

تایپ متن: رضا انصاری رادمندی

برگرفته از کتاب :

نوشته:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

فهرست
سوالی دارید؟ با ما صحبت کنید!
مکالمه را شروع کنید
سلام! برای چت در WhatsApp پرسنل پشتیبانی که میخواهید با او صحبت کنید را انتخاب کنید
ما معمولاً در چند دقیقه پاسخ می دهیم
0:00
0:00