آموزش باعث سازندگی، کسب دانش عمومی و تخصصی و افزایش بینش و تعالی روح میشود اما بعضی افراد در کسب دانش مقاومتی دارند که از ناخودآگاه آنها بیرون میاید و مانع از این میشود که فرد روی درس متمرکزشده و یاد بگیرد.
در جلسه کوچینگ به کوچی کمک میشود که با عوامل درونی که مانع گوش دادن، مطالعه مؤثر و یادگیری او است، آشنا شده و خود فرد در طول فرایند کوچینگ با عواملی که در ناخودآگاهش او را از یادگیری دانش عمومی و تخصصی بازمیدارد بشناسد، رفع کند و با عوامل مثبت جایگزین سازد. کوچی در طول جلسه کوچینگ با همراهی کوچ با ترسهایش مواجه آنها را حل میکند.
آموزش موجب میشود دیدگاه فرد تغییر کند و فرد به سمت ارزشها و باورهای جدید برود. باورها و ارزشهایی که تغییر و رشد را در او محدود کرده و مانع پیشرفت او میشود. تغییر دیدگاه بسیار سخت و دردناک است و تکنیک کوچینگ به فرد کمک میکند با خودش روبرو شده، ترس افکارش را مشاهده کند و با کمترین صدمه روحی و جسمی تغییر و تحول درونی پیدا کند.
آموزش باعث رشد و تغییر میشود، در کلاس درس مطالبی را میشنوید که ممکن است جرقههایی را در ذهن شما به وجود بیاورد و یا اینکه مقاومت درونی شمارا برانگیزد. درواقع کتابخوانده نشده مانند اتاق تاریکی است که از درون آن مطلع نیستید و درنتیجه این عدم شناخت است که ناخودآگاه شمارا میترساند و او برای محافظت از شما با آوردن دلایل مختلف در ذهنتان، مانع آموختن و یادگیری میشود. بنابراین شناخت ترسها، خاطرات و تجربیات گذشته باعث میشود جرات، جسارت و قدرت ریسکپذیری شما بالا برود و با آسودگی خاطر به دنیای ناشناختهها پا بگذارید.
جلسه کوچینگ برای معلمان مدرسه و اساتید بسیار مفید است، زیرا وارد قسمتهایی از ناخودآگاه میشود که سایر تکنیکها، بهراحتی نمیتوانند وارد آن بشوند، اراده و ظرفیت درونی آنها را توسعه میدهد و تعامل بین معلم و دانشآموز را تسهیل میکند.
عواملی که به افزایش یادگیری کمک میکند عبارت است از:
- اثر مثبت روابط اجتماعی
- کاهش میزان استرس
- افزایش میزان کنجکاوی
- هوش هیجانی
- اعتمادبهنفس
- ساعت کلاس
- وضعیت خواب
- شرکت در تیم ورزشی
- وضعیت سلامتی
- شرایط محیطی
- شرایط خانوادگی
- هدفگذاری و برنامهریزی
- روش مطالعه
- تمرکز حواس
تأثیر آموزش تکنیک کوچینگ در سازمان
سازمانها در ابتدا برای رشد و بهبود عملکرد کارکنان فقط کارگاههای آموزشی برای کارکنان برگزار میکردند و انتظار داشتند که عملکرد کارکنان تا حد زیادی افزایش پیدا کند، آموزش بر روی کارمندان باانگیزه که جایگاه خود را میدانستند بسیار مفید بود اما تمام جوانب را پوشش نمیداد بنابراین از مشاورین سازمانی برای اصلاح فرایند و سیستمها برای همکاری دعوت کردند. مشاورین مدیریت در واحدهای کاری مختلف از تکنیکها، چکلیستها، برنامهها، نرمافزارهای مختلفی استفاده کردند که بهبود فرایندهای سازمانی، رشد سازمان و افزایش عملکرد کارمندان کمک بسیار زیادی نمود ولی بازهم مشکل وجود داشت، هنوز هم کارمندانی بودند که باوجود کارگاههای آموزشی، مشاورین مدیریت و حتی روانشناس، عملکرد خوبی نداشتند و یا در مواقع بحرانی دچار مشکل در تصمیمگیری میشدند. به نظر میرسید که مشکل در کمبود دانش یا مهارت، ضعف مهارت و تجربه یا نبود معلم و مشاور نیست بلکه مشکل در درون فرد است که قرار است از تکنیک آموزش و مشاور استفاده نماید.
چیزی در درون فرد مانع بهبود عملکرد او میشود، یک عدم پذیرش، گره ذهنی، باور مانع یا ….. و در اینجا بود که تکنیک کوچینگ وارد سازمان شد و با کمک به فرد در جهت باز شدن گره ذهنی او را توانمند ساخته و عملکردش را بهبود بخشید.
دانش و مهارت مانند دو بازوی فرد است و نقطه اتصال این دو بازو ذهن است که اگر فرد به هر دلیلی نتواند بین این دو در زمان و مکان مناسب تعادل برقرار کند در ایفای نقش سازمانی خود دچار مشکل میشود.
در بسیاری از موارد شخصی که مانع اجرای برنامه جدید در سازمان میشود یا با تغییرات مخالفت میکند مدیرعامل یا مدیران ارشد سازمان هستند. شکایتهای بسیاری از کارمندان جوان و کارشناسان متخصص دریافت میکنیم که مدیر خود را مانع پیشرفت واحد کاری میداند. با توجه به اینکه مدیر بر کار کارشناس اشراف دارد پس چه چیزی مانع پذیرش تغییر از سمت او میشود؟
کوچینگ به مدیران سازمان کمک میکند که تغییرات سازمانی را راحتتر بپذیرند و راهکارهای بهتری برای حل مشکلات سازمانی پیدا نمایند.