چکیده |
چکیده پژوهش حاضر با هدف مطالعه روایت زنان سرپرست خانوار از زندگی خود، شادی و ناشادی، زمینهها و پیامدهای آن صورت گرفته است. شادی و ناشادی از هیجاناتی میباشند که برعملکرد و بهرهوری، روابط اجتماعی و اعتماد اجتماعی، تعاملات و مشارکت اجتماعی افراد اثر گذاشته و شرایط را برای همبستگی و انسجام اجتماعی بهتر مهیا و یا مسدود میسازند. از آنجا که معمولاً و در تحقیقات متعدد، زنان سرپرست خانوار از جمله گروههای محروم جامعه محسوب شده که هم از حیث مادی و هم از جنبههای عاطفی و روانی در معرض مخاطراتی قرار دارند؛ لذا مطالعۀ حاضر با اتخاذ رویکردی کیفی و با استفاده از تکنیک مصاحبه عمیق و نیمه ساختاری و با عنایت به اشباع نظری با ۳۰ نفر از زنان سرپرست خانوار تهرانی به بررسی علل زمینهای، راهکارهای مقابلهای و در نهایت پیامدهای احساس غم و شادی در این گروه پرداخته است. یافتههای این تحقیق نشان داد که موانع شادمانی به شیوههای گوناگون در زندگی اجتماعی این گروه مداخله میکند و در نهایت نیز منجر به طردی خود خواسته و تحمیلی در زندگی آنها میشود. شرایط نامناسب گذشته و حال و پیشبینی آشفته از آیندهای مبهم، بستری را برای کاهش احساس شادمانی فراهم آورده، راهکارهایهای مقابلهای را در قالب احساس نابرابری، افسردگی و فشار روحی و روانی شکل داده و به احساس بیانصافی در مورد خود و طرد اجتماعی منجر شده است. |
کلیدواژهها |
شادمانی؛ افسردگی؛ احساس نابرابری؛ طرد اجتماعی؛ احساس بیانصافی |
عنوان مقاله [English] |
The Obstacles of Happiness from the View of Female-headed Households of Tehran |
نویسندگان [English] |
Mansoureh Azam Azadeh1؛ Maryam Tafteh2 |
1Associate professor of Faculty of Sociology, Alzahra University; maazadeh@gmail.com |
2M.A graduate of Sociology, Alzahra University; maryamtafte@gmail.com |
چکیده [English] |
Abstract This research is aimed at studying the statements of family-headed women about their lives; happiness and unhappiness, their background and consequences. Happiness and Unhappiness are emotions that influence performance and productivity, social relations, social trust, and social interactions and cooperation of people and prepare the ground for social integration and solidarity. In most researches family-headed women are a deprived social group and are mentally and materialistically at risk. This is a qualitative research. We applied semi-structured and deep interview to get theoretical saturation. This research investigated the causes, the ways to confront and the consequences of happiness and unhappiness through deep interview with 30 family-headed women in Tehran. The findings of the research demonstrated that the obstacles of happiness interfere with the family-headed women’s lives in different ways and finally results in an imposed and optional exclusion. Inappropriate conditions of the past and the present and predicting a disturbed future prepare the ground for reducing happiness, create opposition measures such as depression, mental and spiritual stresses and sense of injustice and lead to consequences such as feeling injustice about oneself and social exclusion. |
کلیدواژهها [English] |
happiness, depression, injustice, social exclusion, unfairness |
اصل مقاله |
طرح مسئله
زن سرپرست خانوار، زنیاست که عواملی چون طلاق، فوت، اعتیاد و یا از کارافتادگی همسر یا پدر، رها شدن توسط مردان مهاجر یا بیمبالات، موجب سرپرستی آنها بر خانواده شده است (غفاری[1]، 2003). دادههای آماری در ایران از روند افزایش یابنده تعداد و نسبت زنان سرپرست خانوار در دهه اخیر خبر میدهد. بر اساس سرشماری نفوس و مسکن سال1390 تعداد خانوارهای با سرپرستی زن، بیش از دو میلیون و پانصد و شصت و سه هزار خانوار میباشد. در واقع سهم زنان از سرپرستی خانوارها در سال 1390(1/12 درصد) بوده است که رشد قابل ملاحظهای را نسبت به سایر دورههای سرشماری نشان میدهد (گزیده سرشماری عمومی نفوس و مسکن1390، مرکز آمار ایران). اما چنین به نظر میرسد که زندگی زنان پس از ترک مرد خانواده غالباً با مشکلاتی روبرست. از جمله آن میتوان علاوه برسختیِ روبرویی با مسائل اقتصادی که این گروه از زنان برای مقابله با آن تربیت و توانمند نشدهاند به زندگی درتنهایی، همراه با افسردگی و ناامیدی که بیشتر ناشی از نگرش منفی جامعه نسبت به زنان تنها، مطلقه و بیوه است اشاره نمود. روابط اجتماعی این گروه از زنان در فقدان حضور همسر در خانواده خدشهدار شده و مشکلات بسیاری را برای آنها به همراه آورده است. ایفای نقشهای چندگانهای که گاه درتعارض با یکدیگر نیز تعریف میشوند سبب خستگی جسمی و روحی آنها میشود. فقر، ناتوانی، بیقدرتی بهویژه در ادارة امور اقتصادی خانواده، عزتنفس و سلامت روانی آنان را مختل و زمینة ابتلا به افسردگی و سایر اختلالات روانی را فراهم میسازد (نازکتبار، ۱۳۷۸؛ لانگ لی و فورتین[2]، 1994). مطالعات و تحقیقات مختلفی نشان داده است که در مرحله اول، فقر اقتصادی است که سبب عدم رفاه ذهنی و نارضایتی این گروه از زندگی میشود (دغاقله و کلهر، 1389: 265). برای مثال در پژوهش فروغی تنها 6 درصد، نورمحمدی تنها 13 درصد و شکاری آلایق تنها 1 درصد از این زنان از درآمد خود رضایت داشتند و بقیه معتقد بودند که درآمد شغلی جوابگوی نیازهای زندگی آنها نمیباشد (فروغی1380، نورمحمدی1383 و شکاری آلایق1384). اما بدنبال مسائل مالی و نارضایتی از آن، این مشکلات روانی است که دامنگیر ذهن آنها شده و فرصت تحول و تغییر را در زندگی از آنها میرباید. بسیاری از پژوهشگران معتقدند که این مشکلات مادی و اجتماعی زنان سرپرست خانوار است که سبب استرس، اضطراب و افسردگی بیشتر آنها نسبت به دیگر زنان میشود (سیمونز[3]، 1994). در کل بیکاری و فشارهای اقتصادی، سلامت جسمانی کم، حمایت اجتماعی پایین و عملکرد ضعیف نقشی ناشی ازتعارض نقشها و همچنین غرق شدن درفعالیتهای روزمره ی زندگی، این گروه از زنان را ازخود غافل وکیفیت و رضایت زندگی را در آنها کاهش و در مقابل افسردگی و ناشادی را افزایش میدهد (صدرالساداتی، 1391؛ طهماسیان و اناری، 1390؛ شعبانزاده و همکاران، 1392). نتایج پژوهش وحیدیگانه (1392) نشان داده است که فشارهای مالی و اجتماعی و تبعات روانی آن امکان هرگونه تغییر، خصوصاً در وضعیت بهزیستی ذهنی و شادمانی زنان سرپرست خانوار که سبب توانمندی و استفاده از فرصتهای موجود برای آنها میشود را غیر ممکن و حذف ساخته است (وحیدیگانه، 1292: 143). با توجه به اینکه افراد شاد، احساس امنیت بیشتری میکنند، آسانتر تصمیم میگیرند و نسبت به کسانی که با آنها زندگی میکنند بیشتر احساس رضایت میکنند (مایرز[4]، 2002: 80؛ پترسون[5]، 2000: 45)، همچنین با توجه به اینکه شادمانی، فعالیتهای مفید انسانی را برمیانگیزد؛ خلاقیت را تقویت میکند؛ روابط اجتماعی را تسهیل میکند؛ مشارکت سیاسی- اجتماعی را رونق میبخشد؛ موجبات حفظ سلامتی عاطفی، روانی، جسمی و امیدواری را فراهم میکند (آل یاسین،1380: 8 )، این چنین به نظر میرسد که بررسی آن در بین این گروه که از بسیاری از فرصتهای اجتماعی محروم میباشند ضروری بوده و از اهمیت ویژهای برخوردار میباشد. لذا با توجه به وضعیت و شرایط زنان سرپرست خانوار و اهمیت توجه به وضعیت روحی و روانی این گروه لازم میآید که پژوهشی با هدف شناسایی و مطالعه محدودیتها و موانع شکلگیری احساس شادی آنها انجام پذیرد و از آنجا که تا به حال اغلب تحقیقات از منظر بیرونی به این موضوع نگریستهاند لذا پژوهش حاضر قصد دارد تا به مراجعه به جمعیت هدف، معنا، موانع و یا محدودیتهای شکلگیری این احساس را شناخته و مورد مطالعه قراردهد. به منظور درک معنای شادی و شادمانی در این گروه، سوألاتی به صورت زیر قابل طرح میباشد: 1. شادی و ناشادی چیست و چه شرایط و زمینهای در ایجاد و یا نفی آن نقش ایفا میکند؟ 2. شرایط زمینهای و راهکارهای مقابله با آن چه پیامدهایی برای کُنشگران در پیدارد؟
فضای مفهومی تحقیق زنان سرپرست خانوار[6] «زنانسرپرستخانوار» اصطلاح جدیدی است که با حضور بیشتر زنان در عرصههای فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی کاربرد پیدا کرده است (محمدی، 1385: 21) و به زنانی گفته میشود که بدون حضور منظم و یا حمایت یک مرد بزرگسال، سرپرستی خانوار را بهعهده میگیرند و مسئولیت اداره اقتصادی خانواده، تصمیمگیریهای عمده و حیاتی بهعهده آنهاست (مرکز آمار ایران، 1379). این گروه از زنان را میتوان به شکل زیر دستهبندی کرد: 1. زنان طلاق گرفته 2. زنان بیوه 3. زنانی که همسر آنها از کار افتاده یا بیکار است 4. زنانی که همسران معتاد دارند و هزینهی زندگی به عهدهی خودشان است 5. زنانی که همسرشان در زندان به سر میبرد 6. زنانی که همسران آنها برای یافتن شغل یا به هر دلیل دیگری مهاجرت نمودهاند و آنها عهدهدار مسئولیت زندگی هستند (محمدپور و علیزاده،1390: 168). امروزه با گسترش روز افزون این شکل از خانوده در همه کشورهای جهان، چه صنعتی و چه جهان سوم از جمله ایران و مشکلات اساسی آنها، راهکارهای مناسب و علمی در جهت بهبود وضعیت این گروه از زنان، ضرورت بررسی را ایجاد نموده است. در حوزة روانشناسی، آدامز، سبیل، سومر و دیگر روانشناسان معتقدند که زنان سرپرست خانوار با تقبّل نقشهای متفاوت در برابر یک سری از مسائل و مشکلات نظیر استرس و اضطراب، بیماریهای روانی و افسردگی قرار گرفته و بنابراین، وضعیت اعتماد به نفس و سلامت روحی و روانی آنها مورد خدشه واقع میگردد (بیمن[7]، 1999: 16). در حوزة جامعهشناسی تاکنون دو دسته از نظریات به بررسی مسئله زنان سرپرست خانوار پرداختهاند. دسته اول را نظریاتی تشکیل میدهند که محوریت بحث خود را بر مسائل زنان قرار داده و به موضوع زنان سرپرست خانوار، بهعنوان یکی از مسائل زنان مینگرند و آن را در بستر مفاهیمی مانند نابرابری، ظلم به زنان، مسئله مادری و… بررسی میکنند. دسته دوم نظریات، آنهایی هستند که بحث محوری خود را مفاهیم فقر و رفاه قرار داده و به مسئله زنان سرپرست خانوار بسان یکی از انواع گروهها و اقشار آسیبپذیر مینگرند و در نگرش خود تفاوت ایدئولوژیکی میان مسئله این گروه از زنان بهعنوان مثال با مسائل دیگری چون افراد ازکارافتاده، بیکاران و… قائل نمیشوند (محمدی، 2006).
شادمانی[8] از جمله مؤلفههای درونی و عاطفی کیفیت زندگی، که نمود اجتماعی مییابند، پدیدۀ شادمانی است (اقلیما و ابراهیمنجفآبادی، 1390: 2). شادی موهبتی است که ارزش آن برای کسی که دچار گرفتاری و افسردگی شده است، بیشتر است. شادی موضوعی کاملاً فردی نیست و تا حدودی یکی از خواص جامعه است. شادی جامعه، تابع عواملی است که بیشتر آنها در جمع تجلّی مییابند (آرگایل، 1382: 127 به نقل از خورشیدی، 1393: 6). لی انل کچین[9]، مؤسس باشگاه شادی، شادمانی را اینگونه تعریف میکند: «شادی احساس بهزیستی درونی است که افراد را برای سود بردن از تفکرات، هوش، خودآگاهی، حس مشترک و ارزشهای معنوی توانا میسازد. شادی عبارت است از هیجان مثبتی که از دو بُعد رفتارهای اجتماعی و رضایت درونی تشکیل شده و میتواند احساس نشاط فرد را نشان دهد شادمانی بدین معنی است که شما به خودتان نشان دهید میتوانید کارهایی را انجام دهید که فکرش را نمیکردید. به شما انرژیای تزریق میکند که قدرت این را داشته باشید تا بر هر موقعیتی مسلط شوید. شادمانی بدین معنی است که شما به خودتان و دیگران احترام بگذارید. شادمانی یعنی اینکه شما به منظور دستیابی به چیزی که میخواهید می توانید صبور باشید، بدین خاطر که به زودی به آن خواهید رسید» (زارعی و همکاران، 1388: 6). شادمانی از دو زاویه مورد بررسی قرار گرفته است بُعد اول آن بیشتر ذهنی بوده و به تجارب پدیدارشناسانه و شخصی توجه دارد. البته پیوند علم روانشناسی با بُعد ذهنی شادمانی، ریشهای تاریخی دارد؛ تا جایی که اغلب صاحبنظران این علم به دنبال یافتن راهبردهایی درونی و ذهنی برای دستیابی به حداکثر احساس نشاط و شادمانی بودهاند. اما بُعد دوم شادمانی در چارچوب زندگی اجتماعی و روزمره تبلور یافته و به تظاهرات عینی که میتواند ایجاد شادی نماید و در همه زمانها و مکانها یکسان باشد، اطلاق میگردد. در کل، فلاسفه، شادی و نشاط را فرآیندی ذهنی و شناختی قلمداد میکنند و نظریههای مذهبی علاوه بر نگاهی به دستورات رفتاری و عملی در اسلام، ارضاء بعد اجتماعی انسان را، باعث ایجاد نشاط میدانند (پورنجار و همکاران، 1392: 6). اقتصاددانان درآمد و مصرف بالاتر را عامل شادی میدانند و روانشناسان بر اهمیت شخصیت، سلامت روان و حالت ذهن فرد اشاره میکنند (فضل الهی و همکاران،1390: 91). در نظریه فرهنگی به فضای مفهومی شادمانی در فرهنگهای مختلف و قضاوتهای ارزشی منتج به شادی یا ناشادی افراد، تأکید میشود (چیو و همکاران[10]؛2011: 842). رویکردهای جامعهشناختی هم عمدتاً عوامل شادمانی را در تعاملات نظام جامعهای و نظام شخصیت بررسی میکنند و با مفهومسازی از ابعاد مختلف وجودی انسان، رضایت و خشنودی انسانها را در حوزههای مختلف جستجو میکنند (موسوی، 1392). از جمله نظریههای مطرح در زمینۀ جامعهشناسی در ارتباط با شادی، نظریه محرومیت نسبی[11] است. بر اساس این دیدگاه انسانها عموماً به مقایسه خود با دیگران میپردازند و در این رابطه وقتی احساس فقر و بیعدالتی میکنند واکنشهای شدید عاطفی (مانند تعویض شغل، کارشکنی و خودکشی و…) نشان میدهند. هنگامی که این احساس به اعلی درجه خود برسد به احساس تضاد اجتماعی منجر شده و تعارضات شدیدی را در پی میآورد (رفیعپور، 1378: 45 به نقل از صفری شالی، 1390: 130). همچنین طبق نظریات تجربیات مؤثر،[12] ارزیابی از کل زندگی با فراوانی برجستهترین تجربیات تأثیرگذار در رابطه میباشد. منظور از تجربیات مؤثر، غالباً تجربیاتی است که از شدت تأثیر بالایی برخوردار است. در این روش از نمونهگیری، تجربات زندگی فرد استفاده میشود و فراوانی نسبی تجربیات مؤثر منفی و مثبت برای ارزیابی خوشبختی یا شور بختی فرد در نظر گرفته میشود. در واقع بنا بر این نظریه روحیه فرد به عنوان منبع شناخت[13]، شامل دو دیدگاه میباشد. یک دیدگاه معتقد است نقطه تعادل تجربیات مؤثر را به گونهای (از طریق فراوانی و بر حسب زمان) یافته و سپس میبینیم نقطه تعادل بیشتر روی کدامیک از تجربیات مثبت یا منفی میایستد. دیدگاه دیگر معتقد است که روحیه فرد بهترین بازگو کننده برای این موضوع خواهد بود. یعنی هر چه فراوانی نسبی تجربیات مؤثرِ مثبت بیشتر باشد میزان احساس خوشبختی در فرد بیشتر است و هر چه روحیه فرد منفی باشد علامتی است که نشانگر غلبه تجربیات ناخوشایند در زندگی اوست (دینر و همکاران[14]، 1991).
تعریف عملی با توجه به فضای مفهومی و ماهیت موضوع پژوهش، در این قسمت به تعریف عملیاتی متغیرهایی پرداخته میشود که در روند تحقیق مورد بهرهبرداری قرار خواهند گرفت. زنان سرپرست خانوارِ مدنظر پژوهشِ حاضر شامل زنان مطلقه، زنان بیوه، زنان دارای شوهر معتاد، زنان مهاجر، زنان دارای شوهران زندانی، زنان دارای شوهران بیکار، زنان دارای شوهران مریض، زنان خود سرپرست (زنان سالمند تنها)، همسران مردان از کار افتاده و زنان دارای شوهرانی مجهولالمکان میباشند (معیدفر، 1386). اما در مورد متغیّر شادمانی، جامعترین و در عین حال عملیاتیترین تعریف را وینهون (1988) ارائه کرده است. به نظر او، شادمانی به قضاوت فرد از درجه یا میزان مطلوبیت کیفیت کل زندگی اطلاق میگردد به عبارت دیگر شادمانی به این معناست که فرد چقدر زندگی خود را دوست دارد (میرشاه جعفری و همکاران، 1381: 51). |
پیشینۀ تحقیق
در مرور ادبیات تجربی، بهمنظور روشن شدن حیطه موضوعی تحقیق، خلاصهای از چند تحقیق گزارش میشود؛ جمیلی و رنجبر (1391) در مطالعهای با عنوان «بررسی جامعهشناختی شادمانی زنان متأهل دانشجو» به بررسی عمیق پدیده شادمانی از دیدگاه پاسخگویان پرداختهاند. در این پژوهش پارادایم یا مدل الگویی پدیدهی شادمانی برگرفته از رویکرد روشی استراوس و کوربین تحت عنوان نظریه بازکاوی بوده است. بر این اساس، با استفاده از نمونهگیری نظری و تعیین حجم نمونه بر اساس اشباع نظری، دیدگاه زن متأهل دانشجو از طریق مصاحبه عمیق و مصاحبه نیمه استاندارد تحلیل مقایسهای شده است. یافتههای تحقیق نشان میدهد که در روند فرضیهیابی در نمونهها، متغیر مستقلِّ دوگانگی نظر و عمل شوهر، تأثیر منفی و قوی بر شادمانی زنان و تأثیر مستقیم بر شادمانی وانمودی آن ها داشته است. همچنین رابطه ازدواج ترکیبی و متجانس با شادمانی زنان، مثبت و رابطه منفی از آن ازدواج مدرن بوده است. در تحقیق دیگر که توسط هزارجریبی و صفریشالی (1389) با عنوان «بررسی مفهوم شادکامی اجتماعی و عوامل مؤثر بر آن در استان مرکزی»، انجام شده است، مشخص شد که متغیر امید به آینده مهمترین عامل در تبیین نشاط اجتماعی است. مجموع متغیرهای احساس محرومیت، احساس عدالت اجتماعی، مقبولیتاجتماعی، پایبندی به ارزشهای دینی و ارضای نیازها، 53 درصد از تغییرات نشاط اجتماعی را تبیین کردهاند. چانگ[15] (2009) در پژوهشی تحت عنوان «سرمایة اجتماعی و شادی ذهنی در تایوان» با هدف آزمون پیشبینیهای نظری سرمایة اجتماعی و بررسی روابط بین اشکال مختلف سرمایة اجتماعی و شادی ذهنی در تایوان، از دادههای پیمایشِ روند توسعة اجتماعی در تایوان (2003) استفاده کرده است. یافتههای این پژوهش نشان میدهد روابط اجتماعی توأم با اعتماد، اثر تعیین کننده بر شادمانی دارد. همچنین، در سطح کلان نیز رابطة مثبتی بین سرمایة اجتماعی و احساس شادمانی وجود دارد. کوپر و همکاران[16] (2011) در پژوهشی تحت عنوان «بررسی رابطه بین نابرابری درآمد و شادکامی در آمریکا» چنین استدلال کردهاند، در سالهایی که میزان نابرابری درآمد کمتر بوده شادکامی افراد بیشتر بوده است و نتیجه مهمتر آنکه فقر مادی و احساس بی عدالتی منجر به کاهش شادکامی در افراد خواهد شد.
از آنجا که تا به حال تحقیقی هم در زمینۀ احساس شادمانی زنان سرپرست خانوار صورت نگرفته است و در تحقیقات قبلی نیزتنها اشارهای جزئی به آن رفته است؛ بنابراین درباره پیشینهی تجربی شادمانی زنان سرپرست خانوار اجبارا به پژوهشهایی درحیطۀ مشکلات روحی آنها مانند استرس، افسردگی و اضطراب پرداخته خواهد شد. گروسی و شبستری (1390) پژوهشی تحت عنوان «بررسی رابطۀ سرمایۀ اجتماعی و سلامت روان در بین زنان سرپرست خانوار در شهر کرمان» با هدف شناخت عوامل اجتماعی مرتبط با سلامت روان زنان سرپرست خانوار تحت پوشش بهزیستی شهر کرمان انجام دادهاند. برای انجام این پژوهش از چارچوب نظری سرمایۀ اجتماعی شبکه (در بعد ساختاری، تعاملی و کارکردی) و پیامدهای آن در حوزهی سلامت استفاده کردهاند. طبق نتایج این پژوهش، حمایت مالی، حمایت عاطفی، حمایت خدماتی و مشارکت اجتماعی، مهمترین عوامل اجتماعی پیشبینیکنندهی سلامت روان افراد مورد مطالعه بوده است. بنابراین، سرمایهی اجتماعی شبکه، خصوصاً در بعد کارکردی، بیش از سرمایۀ اجتماعی عام در تبیین وضعیت سلامت روان مؤثر بوده است. کاشانینیا و علیا(1388) پژوهشی با عنوان «عوامل استرسزا و رابطه آنها با کیفیت زندگی زنان سرپرست خانواده» انجام داده اند. آن ها در این پژوهش به مطالعه عوامل استرسزا و رابطه آنها با کیفیت زندگی زنان سرپرست خانواده و زنان غیرسرپرست در منطقه غرب تهران پرداخته اند. یافتهها حاکی از آن است که زنان سرپرست خانواده نسبت به زنان غیرسرپرست میزان استرس بیشتری در زمینه مسایل اقتصادی، اجتماعی، حقوقی، روحی و خانوادگی متحمل میشوند. عمدهترین عامل استرسزا در زنان سرپرست خانواده مسائل اقتصادی و در زنان غیرسرپرست خانواده مسائل جسمی و روحی میباشند. همچنین زنان سرپرست خانواده از کیفیت زندگی پایینتری نسبت به زنان غیرسرپرست در ابعاد سلامتی و عملکردی، اقتصادی- اجتماعی، روحی – روانی و خانوادگی برخوردارند. هرناندز و همکاران[17] (2009) تحقیقی با عنوان «افسردگی و کیفیت زندگی برای زنان سرپرست خانوار و خانواده هستهای» انجام داده و در مورد آن مقالهای منتشر کردهاند. نتایج مطالعه آنها نشان داده است که زنان سرپرست خانوار، کیفیت زندگی نازل، درآمد کمتر و در نتیجه افسردگی بیشتری دارند. سلامت روان، جنبهای مهم از سلامت کلی و کیفیت زندگی است که کمبود آن در زندگی این گروه احساس می شود. همچنین عدم ارضای نیازها و نابرابری جنسیتی، به طور جدی بر کیفیت زندگی این زنان اثر گذار است. کروزیر و همکاران[18] (2007) پژوهشی با عنوان «مشکلات روحی و روانی در میان مادران مجرد و متأهل و نقش مشکلات مالی و حمایت اجتماعی» انجام دادهاند. با توجه به اینکه نتایج تحقیقاتِ انجام شده، افزایش بیماریهای روانی را در میان مادران مجرد نسبت به مادران متأهل نشان میدهد، این مطالعه در صدد است نشان دهد که تا چه حد این افزایش به واسطهی عدم حمایت های اجتماعی و مالی بوده است. مادران مجرد نسبت به مادران متأهل، بیشتر بیکاری، اجارهنشینی، درآمد پایینتر، تجربه مشکلات مالی، ناتوانی جسمی و سکونت در منطقه اقتصادی اجتماعی پایین را تجربه کرده و مهمتر اینکه مادران مجرد به احتمال زیاد سلامت روان ضعیفتری نسبت به مادران متأهل داشته اند. در کل مشکلات مالی و حمایت اجتماعی، قویترین متغیرهای پیشبینی کننده در این زمینه بوده است.
نویسندگان |
منصوره اعظم آزاده1؛ مریم تافته2 |
1دانشیار گروه جامعهشناسی دانشگاه الزهرا(س)؛ maazadeh@gmail.com |
2کارشناس ارشد جامعهشناسی دانشگاه الزهرا(س)؛ maryamtafte@gmail.com |