ابتدا کلمه مدل را تعریف میکنیم: یک مدل حالت انتزاعی یا ساده شدهای از یک سیستم است. مدلها میتوانند انواع مختلفی داشته باشند (از یک مدل کوه آتشفشان در مدرسه گرفته تا مدلهای بسیار پیچیده ریاضی در ابرکامپیوترها). باید توجه کنیم که همه مدلها نماینده ساده شده قسمتی از واقعیت هستند که قصد مطالعه ویادگیری بیشتر درباره آن را داریم.
جورج باکس (George Box) میگوید: قطعا همه مدلها اشتباه هستند، اما برخی کاربردیاند.
اشتباهند چرا که ساده شدهاند. کاربردیاند چون میتوانیم از آنها بیامیوزیم.
با این اوصاف مدل ذهنی چیست؟
مدلی است که در فکر خودآگاه ساخته و شبیهسازی شده است. برای خودآگاه بودن باید از دنیای اطراف و رابطه خودتان با این دنیا آگاه باشید. حال نگاهی میاندازیم که چطور این فرآیند عمل میکند.
تصور کنید در بیرون ایستاده به درختی نگاه میکنیم. چه اتفاقی میافتد؟ چشمان شما بر روی فوتونهای نوری که به شبکیه آن وارد میشود تمرکز میکنند. سلولهای حساس به نور در شبکیه با ارسال پالسهای عصبی به مغزتان پاسخ میدهند. مغز این سیگنالها را پردازش کرده و تصویری از درخت در ذهنتان ایجاد میکند.
تا این لحظه تنها به مکانیزمهایی اشاره کردهایم که به کمک آن شما یک درخت را متوجه میشوید. اشارهای به اینکه درخت چیست یا تغییرات مورد نظر در طول زمان نکردهایم. فقط اطلاعات بصری مد نظر هستند. هیچ اطلاعاتی وجود ندارد که یه شما بگوید یک درخت چه چیزی است.
چه چیزی باعث میشود که تصویر یک درخت در ذهن شما شکل بگیرد به نحوی که گویی واقعا یک درخت درست در مقابل شما وجود دارد؟ این همان جایی است که مدل ذهنی وارد عمل میشود و شما شروع میکنید به تفکر درباره درخت.
درخت یک مفهوم از چیزیست که در واقعیت فیزیکی وجود دارد. “مفهوم درخت” یک مدل است. فهم مفهموم درخت نیازمند اطلاعات بیشتری نسبت به تجربه صرف بصری آن است. بلکه بر اساس تجربیات و دانش گذشته ساخته میشود.
درخت یک نوع گیاه است. موجودی زنده که رشد کرده و ظاهرش به مرور زمان و معمولا تغییر فصول عوض میشود. درختان سیستم ریشه دارند. از برگ برای فوتوسنتز استفاده میکنند. چوب از درخت گرفته میشود.
چنین حقایقی را میتوانیم با اطمینان بیان کنیم، چرا که درباره درختان در مدل ذهنی خود خاطرات و دانش داریم. مدلهای ذهنی دانش ما را شامل میشوند و به ما کمک میکنند که دانش جدید خلق کنیم.
شبیهسازی با ذهنهایمان
به تصاویری زیر برای لحظاتی نگاه کرده و سپس بیاندیشید که هنگام نگاه به آنها، چه اتفاقی در ذهن شما رخ میدهد.
حدس من این است که با هر تصویر، به این فکر کردید که پس از این لحظه چه اتفاقی میافتد. تصویر چنین چیزی را به شما نشان نمیدهد، اما به احتمال زیاد میتوانید به خوبی حدس بزنید.
این حدس نتیجه شبیهسازی یک مدل ذهنی از محتوای تصاویر است. و میتوانید نتایج متفاوت را شبیهسازی کنید. در تصویر سمت راست، دوست دارم شبیهسازی کنم که یکی از والدین سریع وارد صحنه میشود و پیش از اینکه کودک بسوزد او را بغل میکند.
وقتی میاندیشیم که سمت چپی توپ را میگیرد، در وسطی قطعههای دومینو به هم برخورد کرده و میافتند و کودک سمت راست خودش را میسوزاند، درواقع دانشی را که در ذهنمان داریم به کار گرفته تا به ما کمک کند یک مدل ذهنی از وقایع تصاویر شبیهسازی کنیم. تمامی این اتفاقات ناخودآگاه میافتد، به همین خاطر هنگام رخ دادن آن، آگاه نیستیم.
تفکر درباره سیستمها
فکر انسان در شبیهسازی مدل ذهنی از وقایع فیزیکی نزدیک به ما، بسیار خوب عمل میکند. اما در فکر کردن درباره سیستمهای انتزاعی کار سختتر میشود.
یک بازار مثال خوبی از یک سیستم انتزاعی است. در یک سیستم بازار، قیمت به عنوان سیگنالی از تقاضای انباشته شده برای یک محصول، عمل میکند. ما نمیتوانیم یک بازار را ببنیم، علی رغم اینکه یک درخت را به خوبی میبینیم.
بازار در مکان فیزیکی خاصی وجود ندارد. بازار مفهومی انتزاعیست که در ذهن تجمعی همه افرادی که در آن مشارکت دارند، حضور دارد. اما با وجود اینکه بازارها حضور فیزیکی ندارند، تاثیر به سزایی روی زندگی ما میگذارند.
وقتی که بحران اقتصاد جهانی در اواخر سال 2008 رخ داد، به خاطر نزول سریع خرید مصرفکنندگان، خردهفروشیها از نظر مالی در تنگنا قرار گرفتند. مردم درباره اقتصاد نگران بودن و به جای هزینه کردن پول، شروع کردن به ذخیره کردن آن.
دقیق قبل از فصل خرید تعطیلات بود که این اتفاق افتاد (زمان ساختن یا خراب شدن برای بسیاری از خردهفروشیها). به همین خاطر در تلاش برای بالا بردن تقاضا، این بنگاههای اقتصادی قیمتها را پایین آوردند (مانند حلقه علت و معلولی “نزول قیمت” در زیر).
این حرکت باعث سقوط بیشتر قیمتها شد چون افراد با مشاهده نزول قیمتها، خریدهای خود را به تاخیر میانداختند. در واقع خروجی شبیهسازی مدل ذهنی آنها از بازار بود که تصمیمگیریشان را تغذیه میکرد:” باید برای خرید این محصول بیشتر صبر کنم چون قیمتها در حال پایین آمدن هستند.”
این مدل ذهنی تصویری خوبی از مصرف کنندگان در کوتاه مدت ترسیم میکند: قیمتهای پایین در اقتصادی راکد. با عملکرد دینامیکهای نزولی در بلند مدت، این تصاویر رو به وخامت گذاشت.
با فرو رفتن قیمتها در این گرداب، سود نیز کاهش یافت، در نتیجه کسب و کارها مجبور به تعدیل نیرو یا تعطیلی کامل فروشگاهها شدند. با افزایش بیکاری، تصور مصرف کنندگان از پایداری اقتصاد بیشتر متزلزل میشود. پس گمتر از قبل هزینه میکنند (مانند حلقه علت و معلولی “ثبات اقتصادی” در زیر).
اقتصاددانها و سیاستمداران از مدلهای کامپیوتری حرفهای و پیچیده برای فهم بازارها استفاده میکنند. اما مصرف کنندگان هنگام تصمیمگیری درباره خریدهای خود، تنها مدلهای ذهنی سادهشان را در اختیار دارند.
هر چه بیشتر این مدلهای پیچیده درباره عواقب بلند مدت چنین کاهش هزینههای در رفتار مردم، به سیاستمداران اطلاع بدهند، آنها بیشتر به فکر مداخله به کمک با برنامههای محرک میافتند. در ایالات متحده پارهای از این برنامهها در طول سال 2009 مشاهده شدند:
- طرح تعویض موارد فرسوده
- برنامههای تخفیفی
- اعتبار مالیاتی برای خانه اولیها
- کاهش مالیات بر حقوق
- و …
سیستم های پیچیده
معمولا تعیین مرزهایی بهینه برای مدل ذهنی برایمان سخت است. ما تمایل داریم تمرکزی کمدامنه داشته و بر اساس دینامیکهای کوتاه مدت در مدل ذهنی خود عمل کنیم. در مثال بالا، وقتی مرزهای خود را توسعه میدهیم تا سود و تعدیل نیرو هم شامل آن شود، فهممان تغییر میکند.
با این حال ما به طور کلی در شبیهسازی ذهنی از سیستمهای پیچیده با وابستگیهای متقابل اجزاء، متغیرهای بسیار و تاخیرها، خوب نیستیم.
این همان جایی است که نرمافزارها وارد عمل میشوند. به کمک ابزارهای تحلیل دینامیک های سیستم میتوانیم مدل ذهنی خود را به مدلهای عملیاتی تبدیل کنیم که با یک کامپیوتر عمل شبیهسازی با اطمینان بیشتری صورت پذیرد.
چنین کاری نه تنها به ما کمک میکند دانش و فهم جدیدی خلق کنیم، بلکه مدل ذهنی بهتری را در آینده برایمان در بر دارد. در قسمت بعدی به نقش نرمافزار ذر ساخت، شبیهسازی و ارتباط مدلهای ذهنی بیشتر میپردازیم.
برگرفته از سایت داشتان های سیستم